شمیــمــ ِ عشـــق !

روزهای یک زندگی ...

شمیــمــ ِ عشـــق !

روزهای یک زندگی ...

شمیــمــ ِ عشـــق !

نام ِ تو چیست ؟
شکوفه ؟ باران ؟ شوق ؟
هرچه هستی ،
نَسَب ِ تو به بهار می رسد ...


نویسندگان

ای زمین عشق مگر سمت تو هم آمده است؟

چهارشنبه, ۶ دی ۱۳۹۶، ۱۰:۴۷ ب.ظ

زلزله جان...

اگر اینهمه آمدن و رفتنت از تنهاییست،مرا ببر و دست از بقیه بکش...

نگران هم نباش...

هیچکس ناراحت من نمیشود...

من از با تو رفتن بیم ندارم...حتی ذره ای...

به قول میر زاده ی عشقی به گمانم...

برای مردم بدبخت مرگ خوشبختی ست...

+

ای زمین عشق مگر سمت تو هم آمده است؟

گر جز این است دلت از چه چنین میلرزد...؟

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ دی ۹۶ ، ۲۲:۴۷
شمیم ِ عشق

آرام جانم تویی...

چهارشنبه, ۶ دی ۱۳۹۶، ۰۹:۳۵ ق.ظ

خدا را شکر تو را دارم...

تو را دارم و آرام میگیرم...

حتی اگر بلرزد زمین و زمان...

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ دی ۹۶ ، ۰۹:۳۵
شمیم ِ عشق

من به تنگ آمده ام از همه چیز...

شنبه, ۲ دی ۱۳۹۶، ۱۰:۲۶ ق.ظ

به نفس نفس افتاده بود و با چهره ای کبود و تار و چشمانی که گودی زیرشان حکایت از نامردی های دوران می کرد خیره نگاهم میکرد...

دلم برایش سوخت...

دستی به شانه اش زدم و حالش را پرسیدم...

تا آمد حرفی بزند به سرفه افتادم و تلخی لبخندش کامم را تلخ کرد

 دهانش پر از بوی سیگار و دود بود....

به دستهایم نگاه می کرد.....

دلش برایم سوخت...

از گوشه ی چشمش قطره اشکی غلطید و روی صورتم افتاد...

نیمی از صورتم سیاه شد...

انگار که سیلی خورده باشم...

دلش برایم سوخت...

دیگر نه حرف زد ٬نه گریه کرد...

فقط ساکت ماند و خیره نگاهم کرد...

دلم برایش می سوزد...

+

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ دی ۹۶ ، ۱۰:۲۶
شمیم ِ عشق

می می رم ...

سه شنبه, ۲۱ آذر ۱۳۹۶، ۰۳:۰۴ ب.ظ

انقدر زشت و دوست نداشتنی ام...

چشماتو می بندی...

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۱ آذر ۹۶ ، ۱۵:۰۴
شمیم ِ عشق

برای اولین بار

پنجشنبه, ۱۶ آذر ۱۳۹۶، ۰۳:۲۰ ب.ظ

سلام:)

عید همههه ی اهالی بلاگ و میهمانان محترم مبارک.

اینجانب هم اکنون به اطلاع می رساند 

در راستای حرکتی شادی آور و خوشمزه

به مناسبت میلاد پیامبر ص و امام جعفر صادق ع 

و به مناسبت زاد روز آقا مهدی (داداش کوچیکه:) )

طی عملیاتی انتحاری برای اولین بار اقدام به پخت کیک سالم نمودم

:)))

فلذا از تمامی یاران باوفا که در این امر مهم مرا یاری نموده و 

آزار و اذیت های ناشی از ذوق زدگی مرا تحمل نمودند

( علی الخصوص جان جانانم همسرررر جااان@)

بسیار بسیار بسیار سپاسگزارم...

+

بفرمایید 


۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۶ آذر ۹۶ ، ۱۵:۲۰
شمیم ِ عشق

آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند....

چهارشنبه, ۸ آذر ۱۳۹۶، ۰۲:۴۶ ب.ظ

دلم تنگ است آقا جان...

تنگ نگاه مهربان شما...

کاش برسد آن روز که نیم نگاهتان روزی ام شود...

کاش برسد آن روز که خریدار غصه هایم باشید...

که بمیرم برایتان...

کاش ..

نمیدانم چرا هرچقدر بیشتر میدوم نمیرسم به شما...

نمیدانم چرا حس میکنم مرا نمیخرید...

بس که وجود پر گناهی دارم...

بس که پر است دلم از حب دنیا و اهلش...

آقای من...

بیا یک دم مهربانی کن...

خسته ام از دنیا و هیاهویش...

دلم رهایی میخواهد...

جانم به لب رسیده آقاجان...

یک دم...یک نظر... یک نفس... شما را آرزو دارم....

# آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند

آیا بود که گوشه چشمی به ما کنند.....؟

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ آذر ۹۶ ، ۱۴:۴۶
شمیم ِ عشق

کاش...

دوشنبه, ۱۵ آبان ۱۳۹۶، ۰۹:۱۷ ب.ظ

کاش زیبا بودم...

مثل همه زنهایی که در روز میبینم...

خیابان... مترو...

کاش مثل انها بودم...

چشمهایم...لب هایم...موهایم...ناخن هایم‌..صدای قدم هایم‌.. چرخش نگاهم...

کاش مثل انها بود تا...

تا دیگر سرت که برمیگردد سمتم نگاهت نلغزد روی صورت بغل دستیم...

تا دیگر همه ی حواست 

زیر زیرکی نباشد به گیس بافته ی کسی‌...

کاش من هم مثل آنها زیبا بودم...

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۵ آبان ۹۶ ، ۲۱:۱۷
شمیم ِ عشق

سلام آقا...

جمعه, ۱۲ آبان ۱۳۹۶، ۱۲:۳۴ ق.ظ

قلبی که میمیرد 

چشمی که می بارد...

دستی که یخ زده است...

لب هایی که نمیخندد...

دلی که تنگ است...

سری که پر درد است...

همه هم دردند با پایی که جا مانده...

طفلی جا مانده...

+

پاهایم جا ماند اما

دلم جایی ست میان گرد و غبار و بیابان و خستگی و تاول و عطش...

دلم آنجاست...

میان فریاد های خوشامدگویی عراقی ها...

دلم آنجاست...

میان لشگر میلیونی حسین ع...

دلم آنجاست...

اگر رفتید یادم کنید...

خوشا آنان که رفتند...

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۲ آبان ۹۶ ، ۰۰:۳۴
شمیم ِ عشق

هر کسی را به بلایی آزمایند...

پنجشنبه, ۲۷ مهر ۱۳۹۶، ۰۹:۵۶ ب.ظ

چقدر 

زیاد 

دوستت 

دارم...

چقدرررر

زیااااد

+

دردم از یار است و درمان نیز هم...

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ مهر ۹۶ ، ۲۱:۵۶
شمیم ِ عشق

مات و مبهوت...

سه شنبه, ۱۱ مهر ۱۳۹۶، ۰۵:۳۵ ب.ظ

چگونه باور کنم که این چشم هایی که با شوق خیره شده به شیطان...

همان چشم هایی ست که در آینه ی پراید سفیدرنگت دیدم و برای حسین پر آب شده بود...

چطور باور کنم این دست هایی که از عشق حسین بر سینه میکوبند همان دست هایی ست که من دیدم...

چطور باورم شود کسی که ادعای عاشقی دارد برایم

کسی که با لبخند نزدن من از خشم و ناراحتی لبریز میشود همان مردی ست که شاید ساعت ها ...

چطور... چطور باورم شود کسی که ادعا میکند عشق عباس را در دل دارد قسم ابالفضلش را بشکند...وفا نکند...وفا نکند...وفا نکند...

این روزها سر در حال انفجار است بس که باورش نمیشود...

این روزها قلب در حال ایستادن است بس که خسته شده از تپیدن...

این روزها چشمهایم دیگر با عینک هم نمیبینند...بس که باریده اند در تنهایی...

این روزها شکسته و مبهوتم...

شکسته و مبهوت...

خدایا...

تو که میبینی...

حکمتت را شکر....

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۱ مهر ۹۶ ، ۱۷:۳۵
شمیم ِ عشق