شمیــمــ ِ عشـــق !

روزهای یک زندگی ...

شمیــمــ ِ عشـــق !

روزهای یک زندگی ...

شمیــمــ ِ عشـــق !

نام ِ تو چیست ؟
شکوفه ؟ باران ؟ شوق ؟
هرچه هستی ،
نَسَب ِ تو به بهار می رسد ...


نویسندگان

۵ مطلب با موضوع «جامانده» ثبت شده است

سلام آقا...

جمعه, ۱۲ آبان ۱۳۹۶، ۱۲:۳۴ ق.ظ

قلبی که میمیرد 

چشمی که می بارد...

دستی که یخ زده است...

لب هایی که نمیخندد...

دلی که تنگ است...

سری که پر درد است...

همه هم دردند با پایی که جا مانده...

طفلی جا مانده...

+

پاهایم جا ماند اما

دلم جایی ست میان گرد و غبار و بیابان و خستگی و تاول و عطش...

دلم آنجاست...

میان فریاد های خوشامدگویی عراقی ها...

دلم آنجاست...

میان لشگر میلیونی حسین ع...

دلم آنجاست...

اگر رفتید یادم کنید...

خوشا آنان که رفتند...

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۲ آبان ۹۶ ، ۰۰:۳۴
شمیم ِ عشق

سینه از آتش دل در غم جانانه بسوخت ...

چهارشنبه, ۱۷ آذر ۱۳۹۵، ۱۱:۲۶ ق.ظ

دلتنگم آقاجان ... 

نمیدانم دلتنگ ِ چه ! 

از همان روزی که جا ماندم دلتنگم ... 

از همان روزی که همسفر قدم ها و اشک های شما نشدم ... 

میدانم خیلی بدم ، خیلی بدتر از هر آنچه شما انتظار داری باشم 

اما به همان تربت ِ پاک قسم که سزاوار نیست این همه بغض 

برای هم چو منی ، که هنوز هوا ابری نشده می بارم ... 

آقاجان ، دلتنگ ِ شمایم ... 

میشود کمی دریابی مرا ؟ 

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۷ آذر ۹۵ ، ۱۱:۲۶
شمیم ِ عشق

بیا بنشین گریه کنیم رفیق ...

شنبه, ۲۹ آبان ۱۳۹۵، ۱۱:۴۷ ق.ظ
خیلی سخت است ...
خیلی سخت است مدام بخواهی تظاهر کنی ...
تظاهر کنی که حالت خوب است ، که دلگیر نیستی که اصلا شب ها خواب بیابان نمیبینی ... 
که بخواهی لبخند بزنی به روی کسی که دوستش داری ،
 که مبادا دلش را غم بگیرد اما تا صورتت را برگرداندی ابر چشمانت باریدن بگیرد ...
خیلی سخت است که حتی دلت از او هم بگیرد ...
دارم کم می آورم ...
اینجایی که خودم هستم ، دلم نیست ، روحم نیست ، جانم نیست ...
دلم جایی میان میلیون ها نفر دارد فریاد لبیک یا حسین سر میدهد ...
روحم مانند شبحی سرگردان آواره ی بیابان های کربلاست ...
جانم ...
جانم میان شبکه های ضریح عباس (ع ) جامانده است ...
و هیچ کس این حرف ها را نمی فهمد ...
که چقدر برایم نفس کشیدن سخت شده ...
 که چقدر دلتنگم ...
که چقدر بغض گلویم را میفشارد ...
که چقدر چشم هایم درد میکنند ...
هیچ کس نمیفهمد تمام رنج و سختی و غصه هایم را جمع کرده بودم بروم پیش پای عباس  (ع) ببارم ...
تا آرام بگیرم ... اما نشد ...
هیچ کس نمیفهمد
که امید داشتم امسال بین آن همه زائر ، میان گرد و خاک و ازدحام عطر نفس های آقا (عج ) را حس کنم ..
هیچ کس نمیفهمد که قلبم دارد میترکد از دلتنگی و من به روی خودم نمی آورم ...
هیچ کس نمیفهمد چقدر سخت است ...
و به حال زار من نیشخند میزنند ، حتی عزیزانم ...
+
یا رب الحسین (ع)
تنها تو میدانی چه میگذرد در سینه ام ...
مرا دریاب که محتاج نگاهتم ...
۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۹ آبان ۹۵ ، ۱۱:۴۷
شمیم ِ عشق

آن سفر کرده ...

شنبه, ۲۲ آبان ۱۳۹۵، ۱۱:۱۵ ب.ظ

میدانی آسمان ؟ 

دلم بد جور تنگ است ... 


+

آن سفر کرده که صد قافله دل هم ره اوست 

هر کجا هست خدایا به سلامت دارش ... 

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۲ آبان ۹۵ ، ۲۳:۱۵
شمیم ِ عشق

طبق ِ معمول من ِ بی سر و پا جا ....

دوشنبه, ۱۷ آبان ۱۳۹۵، ۰۳:۱۱ ب.ظ
حسادت اصلا خوب نیست میدانم ... 

اما 

چه کنم ، میشود به کسی که مسافر بهشت است حسادت نکرد ... ؟؟؟؟

 

امروز یکی دیگر از دوستانم راهی شد .... 

++ 

سخته که ببینی داری بال بال میزنی و برای هیچ کس مهم نیست ... 


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ آبان ۹۵ ، ۱۵:۱۱
شمیم ِ عشق