رفیق ِ من ...
میدونی رفیق ؟
ما آدم های بد، وقتایی که خوشحالیم، یا وقتایی که قلبمون از دلتنگی و دلگیری به درد میاد،
یا وقتایی که بهمون ظلم میشه و زورمون نمی رسه به طرف،
یا وقتایی که گیر ِ گیریم بلد نیستیم مثه شما از پس ِ خودمون بر بیایم !
بلد نیستیم با دورهمی و رستوران و موزیک زنده و رقص و سیگار و قهوه و دریا و جنگل حالمونو خوب کنیم...
ما یه سال منتظر مونده بودیم تا محرمش بیاد و مست بشیم از بوی اسفند هیئت و عطر چایی دارچینی ایستگاه صلواتی.
ما یه سال صبر کرده بودیم تا محرم بشه و بریم بشینیم گوشه ی هیئت و بغض یک ساله مونو خالی کنیم...
ما وقتایی که دلمون از غصه مثه انار تیکه پاره شده، وقتایی که بهمون ظلم میشه،
صبر میکنیم تا وقتش برسه و بریم روضه ی ابالفضل بشنویم و توی تاریکی بلند بلند گریه کنیم ...
ببین رفیق،
ما یه ساااال صبر کرده بودیم محرمش بیاد و دلی سبک کنیم و درمون ِ دردمونو بگیریم ازش ...
انصاف نیست، به خودش قسم که انصاف نیست دلمون اینجوری سنگین بمونه ...
دِق میکنیم به خدا...
میدونی اوج ِ قصه ی دلتنگیمون کجاست ؟
وقتی شب می خوابی و وسط مشایه ای ولی حتی توی خوابتم بغض میکنی از دلتنگی و یقین
داری که این فقط یه خوابه ...
ببین رفیق ...
ما اونقدرا هم بد نیستیم که پروتکل های بهداشتی حالیمون نباشه...
ولی دلمون بدجوری هوایی شده...
میفهمی؟
مطمئنم امسال اون تزریق معنوی به روح همه ی اون هایی که دوست داشتن تو هیئت حضور داشته باشن اما نا گزیر پای لپ تاپ و تلویزیون و منبر و مداحی هاش می نشینند و تنهایی اشک میریزن،انجام میشه ...