می می رم ...
انقدر زشت و دوست نداشتنی ام...
چشماتو می بندی...
سلام:)
عید همههه ی اهالی بلاگ و میهمانان محترم مبارک.
اینجانب هم اکنون به اطلاع می رساند
در راستای حرکتی شادی آور و خوشمزه
به مناسبت میلاد پیامبر ص و امام جعفر صادق ع
و به مناسبت زاد روز آقا مهدی (داداش کوچیکه:) )
طی عملیاتی انتحاری برای اولین بار اقدام به پخت کیک سالم نمودم
:)))
فلذا از تمامی یاران باوفا که در این امر مهم مرا یاری نموده و
آزار و اذیت های ناشی از ذوق زدگی مرا تحمل نمودند
( علی الخصوص جان جانانم همسرررر جااان@)
بسیار بسیار بسیار سپاسگزارم...
+
بفرمایید
دلم تنگ است آقا جان...
تنگ نگاه مهربان شما...
کاش برسد آن روز که نیم نگاهتان روزی ام شود...
کاش برسد آن روز که خریدار غصه هایم باشید...
که بمیرم برایتان...
کاش ..
نمیدانم چرا هرچقدر بیشتر میدوم نمیرسم به شما...
نمیدانم چرا حس میکنم مرا نمیخرید...
بس که وجود پر گناهی دارم...
بس که پر است دلم از حب دنیا و اهلش...
آقای من...
بیا یک دم مهربانی کن...
خسته ام از دنیا و هیاهویش...
دلم رهایی میخواهد...
جانم به لب رسیده آقاجان...
یک دم...یک نظر... یک نفس... شما را آرزو دارم....
# آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند
آیا بود که گوشه چشمی به ما کنند.....؟