رویا ...
شنبه, ۱۹ دی ۱۳۹۴، ۰۲:۲۰ ب.ظ
من ، آدم خیال پردازی ست ، از کودکی اش هم همینطور بوده ؛
شاید این خیال پردازی ها نتیجه ی قصه های شاه و پری باشد که هر شب در گوشش نجوا میشد ...
شاید هم موروثی ست ...
ته ِ ته ِ انبار ذهنش را که بگردی ،
خاطراتی از یک دختربچه ی 4 -5 ساله پیدا میکنی در حالی که دارد از تخیلاتش برای بقیه ی بچه ها قصه گویی میکند..
در نقاشی های بی سر و ته اش تخیلات ِ کودکانه ای را به وضوح حس میکنی ...
حتی در ............ همه چیز ... !
شاید بهتر است بگویم من آدم ِ خیال پردازی بود ،
اما روزها و ماه ها و سال ها آرام آرام گذشتند و کم کم که بزرگتر شد ،خیلی از خیالاتش رنگ رویا به خوشان گرفتند..
و حالا که به قول ِ مادر " برای خودش خانمی شده " بعضی از رویاهایش تبدیل ِ به هدفهایی بزرگ شده اند،
که رسیدن ِ به آن ها فقط با یک راه ممکن میشود ... فقط با نگاه پر از رحمت ِ خدا ...
چند روز ِ پیش که حرف های پیرمرد کُرد زبان را در خیابان می شنید از خودش خیلی خجالت کشید ... از بودنش .. از نفس کشیدنش ...
از نتوانستنش ......! ! !
از همان لحظه بود که رویای همیشگی اش تبدیل ِ به هدف شد ...
هدفی بزرگ برای زندگی اش که همه چیز شاید جزئی از آن هدف شوند ...
حالا چند روز از آن ماجرا میگذرد ... فقط چند روز ! اما حرف های آن پیرمرد دست از سر فکرش برنمیدارد ..
حتی دیروز با آنهمه بغضی که در گلو داشت ، با آن همه دردی که قلبش را می فشرد، با آن حال ِ بد ِ بدِ بدش ، از فکرش بیرون نمیرفت ...
حتی فکرهایی هم با خودش کرد ... که .... که گفتنش جایز نیست ...
من ، اگر میخواهد درس بخواند .. اگر میخواهد قوی شود ، اگر به درگاه خدایش دعا میکند ... رسیدن ِ به هدفش را از خدا میخواهد ...
اجابت ِ دعایش را ... از خدایش معجزه میخواهد تا " بتواند ! "
خدای ِ من ، خیلی مهربان است ... و بخشنده ... مهربان تر از همه ی دنیا ...
مهربان تر از جانم گفتن های مادر ، مهربان تر از دست های بابا ...
انقدر مهربان است که میشود همه چیز را به او گفت ، میشود همه چیز از او خواست ...
انقدر مهربان است که همه ی عالم عاشقش شده اند ...
من ناب ترین معجزه ها را ناباورانه از خدا دیده و حالا با یقین قدم پیش گذاشته که بخواهد ...
مطمئنا دست ِ خدا را روی شانه های لرزانش حس میکند و از او میخواهد که " بتواند ... "
و میداند ... نگاه خدا ، مهربانانه به دنبال اوست ...
+
اگر چه خیلی خیلی دیر است امّا
من
میخواهم ... تمام تلاشم را میکنم ، شدن یا نشدنش با تو ... !
شاید این خیال پردازی ها نتیجه ی قصه های شاه و پری باشد که هر شب در گوشش نجوا میشد ...
شاید هم موروثی ست ...
ته ِ ته ِ انبار ذهنش را که بگردی ،
خاطراتی از یک دختربچه ی 4 -5 ساله پیدا میکنی در حالی که دارد از تخیلاتش برای بقیه ی بچه ها قصه گویی میکند..
در نقاشی های بی سر و ته اش تخیلات ِ کودکانه ای را به وضوح حس میکنی ...
حتی در ............ همه چیز ... !
شاید بهتر است بگویم من آدم ِ خیال پردازی بود ،
اما روزها و ماه ها و سال ها آرام آرام گذشتند و کم کم که بزرگتر شد ،خیلی از خیالاتش رنگ رویا به خوشان گرفتند..
و حالا که به قول ِ مادر " برای خودش خانمی شده " بعضی از رویاهایش تبدیل ِ به هدفهایی بزرگ شده اند،
که رسیدن ِ به آن ها فقط با یک راه ممکن میشود ... فقط با نگاه پر از رحمت ِ خدا ...
چند روز ِ پیش که حرف های پیرمرد کُرد زبان را در خیابان می شنید از خودش خیلی خجالت کشید ... از بودنش .. از نفس کشیدنش ...
از نتوانستنش ......! ! !
از همان لحظه بود که رویای همیشگی اش تبدیل ِ به هدف شد ...
هدفی بزرگ برای زندگی اش که همه چیز شاید جزئی از آن هدف شوند ...
حالا چند روز از آن ماجرا میگذرد ... فقط چند روز ! اما حرف های آن پیرمرد دست از سر فکرش برنمیدارد ..
حتی دیروز با آنهمه بغضی که در گلو داشت ، با آن همه دردی که قلبش را می فشرد، با آن حال ِ بد ِ بدِ بدش ، از فکرش بیرون نمیرفت ...
حتی فکرهایی هم با خودش کرد ... که .... که گفتنش جایز نیست ...
من ، اگر میخواهد درس بخواند .. اگر میخواهد قوی شود ، اگر به درگاه خدایش دعا میکند ... رسیدن ِ به هدفش را از خدا میخواهد ...
اجابت ِ دعایش را ... از خدایش معجزه میخواهد تا " بتواند ! "
خدای ِ من ، خیلی مهربان است ... و بخشنده ... مهربان تر از همه ی دنیا ...
مهربان تر از جانم گفتن های مادر ، مهربان تر از دست های بابا ...
انقدر مهربان است که میشود همه چیز را به او گفت ، میشود همه چیز از او خواست ...
انقدر مهربان است که همه ی عالم عاشقش شده اند ...
من ناب ترین معجزه ها را ناباورانه از خدا دیده و حالا با یقین قدم پیش گذاشته که بخواهد ...
مطمئنا دست ِ خدا را روی شانه های لرزانش حس میکند و از او میخواهد که " بتواند ... "
و میداند ... نگاه خدا ، مهربانانه به دنبال اوست ...
+
اگر چه خیلی خیلی دیر است امّا
من
میخواهم ... تمام تلاشم را میکنم ، شدن یا نشدنش با تو ... !
۹۴/۱۰/۱۹
موفق باشی