شمیــمــ ِ عشـــق !

روزهای یک زندگی ...

شمیــمــ ِ عشـــق !

روزهای یک زندگی ...

شمیــمــ ِ عشـــق !

نام ِ تو چیست ؟
شکوفه ؟ باران ؟ شوق ؟
هرچه هستی ،
نَسَب ِ تو به بهار می رسد ...


نویسندگان

حَرَم ...

دوشنبه, ۴ ارديبهشت ۱۴۰۲، ۰۸:۱۱ ب.ظ

کسی گفت : «هر جا دلت گرفت، بگو جان، بگو یا حسین ... »

امروز دلم گرفت ، از بی کسی خودم. از درد کشیدن و دم نزدن هام. 

از این که هیچ وقت کسی نفهمید چه قدررر تحت فشارم و هر کی از راه رسید زد ...

محکم تر از نفر ِ قبلی و من اون وسط هر روز تیکه پاره تر شدم 

تا جایی که دست کشیدم از تلاش...

هیچ کس نگفت چرا ! هیچ کس نپرسید چطور ! فقط نگاه کردن و رد شدن .

اما تو موندی... توی سخت ترین و نگران کننده ترین لحظات زندگیم موندی کنارم.

با اینکه حتی من قبلش به تو و بودنت شک کرده بودم! اومدی فقط دستی بکشی رو سرم

تا دوباره جون بگیرم... 

امروزم بهت نیاز دارم، به تو  و بودنت ، به تو و دست کشیدنت روی سرم .. 

به تو و صدات... 

چشم بر ندار ازم امام حسین... چشم بر ندار ازم که خرابم و تشنه ی جام حیات بخشی که تو باشی...

من جُز شما و شفاعتت چی دارم مگه ؟ چشم بر ندار ازم....

موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۲/۰۲/۰۴
شمیم ِ عشق

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی