شمیــمــ ِ عشـــق !

روزهای یک زندگی ...

شمیــمــ ِ عشـــق !

روزهای یک زندگی ...

شمیــمــ ِ عشـــق !

نام ِ تو چیست ؟
شکوفه ؟ باران ؟ شوق ؟
هرچه هستی ،
نَسَب ِ تو به بهار می رسد ...


نویسندگان

۶۶ مطلب توسط «شمیم ِ عشق» ثبت شده است

حَرَم ...

دوشنبه, ۴ ارديبهشت ۱۴۰۲، ۰۸:۱۱ ب.ظ

کسی گفت : «هر جا دلت گرفت، بگو جان، بگو یا حسین ... »

امروز دلم گرفت ، از بی کسی خودم. از درد کشیدن و دم نزدن هام. 

از این که هیچ وقت کسی نفهمید چه قدررر تحت فشارم و هر کی از راه رسید زد ...

محکم تر از نفر ِ قبلی و من اون وسط هر روز تیکه پاره تر شدم 

تا جایی که دست کشیدم از تلاش...

هیچ کس نگفت چرا ! هیچ کس نپرسید چطور ! فقط نگاه کردن و رد شدن .

اما تو موندی... توی سخت ترین و نگران کننده ترین لحظات زندگیم موندی کنارم.

با اینکه حتی من قبلش به تو و بودنت شک کرده بودم! اومدی فقط دستی بکشی رو سرم

تا دوباره جون بگیرم... 

امروزم بهت نیاز دارم، به تو  و بودنت ، به تو و دست کشیدنت روی سرم .. 

به تو و صدات... 

چشم بر ندار ازم امام حسین... چشم بر ندار ازم که خرابم و تشنه ی جام حیات بخشی که تو باشی...

من جُز شما و شفاعتت چی دارم مگه ؟ چشم بر ندار ازم....

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۴ ارديبهشت ۰۲ ، ۲۰:۱۱
شمیم ِ عشق

الهی

سه شنبه, ۹ آذر ۱۴۰۰، ۰۴:۱۵ ب.ظ

اینجا، در این نقطه‌ی زندگی ام مرا ببین !

مدت هاست در این مسیر سخت، نفس نفس زنان بالا می آیم و نگاهم به آسمان است.

با امید به اینکه سرِ پیچ تند ِ این مسیر دستم را میگیری ...

معبودِ همیشه مهربان من 

دستم را بگیر ، کمکم کن که فقط امیدم به توست ... 

ای امید بی پناهان 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۹ آذر ۰۰ ، ۱۶:۱۵
شمیم ِ عشق

تو بزرگی، تو رحیمی، تو کریمی ...

دوشنبه, ۳ شهریور ۱۳۹۹، ۱۲:۱۰ ب.ظ

اعتراف میکنم آدم ِ بدی هستم... 

مرا ببخش خدای بزرگم

به حُرمت حسین پسر محبوبه ات زهرا، بر من ببخش تمام بدی هایم را ...

می خواهم برای حسین ِ زمانه ام "یار " باشم نه سَر بار ...

کمکم کن ...

استغفروالله ربی و اتوبه الیه ...

#اللهم_عجل_لولیک_الفرج

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۳ شهریور ۹۹ ، ۱۲:۱۰
شمیم ِ عشق

رفیق ِ من ...

سه شنبه, ۲۸ مرداد ۱۳۹۹، ۰۵:۲۵ ب.ظ

میدونی رفیق ؟

ما آدم های بد، وقتایی که خوشحالیم، یا وقتایی که قلبمون از دلتنگی و دلگیری به درد میاد،

یا وقتایی که بهمون ظلم میشه و زورمون نمی رسه به طرف،

یا وقتایی که گیر ِ گیریم بلد نیستیم مثه شما از پس ِ خودمون بر بیایم !

بلد نیستیم با دورهمی و رستوران و موزیک زنده و رقص و سیگار و قهوه و دریا و جنگل حالمونو خوب کنیم...

 ما یه سال منتظر مونده بودیم تا محرمش بیاد و مست بشیم از بوی اسفند هیئت و عطر چایی دارچینی ایستگاه صلواتی.

ما یه سال صبر کرده بودیم تا محرم بشه و بریم بشینیم گوشه ی هیئت و بغض یک ساله مونو خالی کنیم...

ما وقتایی که دلمون از غصه مثه انار تیکه پاره شده، وقتایی که بهمون ظلم میشه،

صبر میکنیم تا وقتش برسه و بریم روضه ی ابالفضل بشنویم و توی تاریکی بلند بلند گریه کنیم ...

ببین رفیق،

ما یه ساااال صبر کرده بودیم محرمش بیاد و دلی سبک کنیم و درمون ِ دردمونو بگیریم ازش ...

انصاف نیست، به خودش قسم که انصاف نیست دلمون اینجوری سنگین بمونه ...

دِق میکنیم به خدا...

میدونی اوج ِ قصه ی دلتنگیمون کجاست ؟

وقتی شب می خوابی و وسط مشایه ای ولی حتی توی خوابتم بغض می‌کنی از دلتنگی و یقین

 داری که این فقط یه خوابه ...

ببین رفیق ...

ما اونقدرا هم بد نیستیم که پروتکل های بهداشتی حالیمون نباشه...

ولی دلمون بدجوری هوایی شده...

 می‌فهمی؟

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ مرداد ۹۹ ، ۱۷:۲۵
شمیم ِ عشق

و من یتق الله یجعل له مخرجا ...

دوشنبه, ۲۲ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۰۱:۵۴ ب.ظ

اینجا را گذاشته بودم برای روزهای خوب زندگی ام ... 

منتظر بودم سوت پایان دردهایم زده شود و از زمین تا آسمان را فرش لبخند پهن کنم و برایتان بنویسم از قلبی که لبریز از عشق و خوشحالی ست ؛ اصلا حواسم نبود به « و لقد خلقنا الانسان فی الکبد » !‌

حالا اما آمده ام بنویسم از تنهایی این روزهایم، از لحظاتی که مینشینم و از دیوار سفید روبه رویم میخواهم تمام اتفاقات گذشته را برایم بازخوانی کند...

به گلدانهای پشت پنجره میگویم برایم از روزهایی بگویند که صدای خنده هایم در این خانه می پیچید و چیزی از تلخی زهرآگین روزگار نمیدانستم...

راستش را بخواهید دلم برای خودم تنگ شده است. برای دختری که هر روز با انرژی فوق العاده اش خورشید را روشن می کرد و سهمگین ترین طوفان ها هم توان شکستن صبرش را نداشتند... 

دلم برای کسی تنگ شده است که برای هر چیزی که دلش میخواست داشته باشد می جنگید، از آن جنگ ها که حتی اگر هزار هزار بار شکست میخورد باز قد علم می کرد و تسلیم نمیشد ... 

فکرش را هم نمی کردم روزی بیاید که به تاریکی فکر کنم و برای چیزهایی که از دستشان دادم زانوی غم بغل بگیرم  اما امروز در اوج تنهایی می نشینم و برای تمااااام گذشته ام سوگواری میکنم ... 

عجیب دلم شکسته است و فقط امیدم به وعده ی کسی ست که خلف وعده نمی کند ... 

به قول #حامد_عسکری خدا لفظ آمده که « اگر بکن نکن های مرا رعایت کنی جایی که فکرش را هم نمیکنی به دادت می رسم و اگر به من توکل کنی به تنهایی برایت کفایت می کنم و عهده دار کارهایت خواهم شد و من برای هر چیزی اندازه ای قرار داده ام.»

پس ای که جز تو هیچ نیست و تنها تویی پروردگار آسمان ها و زمین و ای مهربان ترین مهربانان از تو می خواهم عهده دار من شوی که تویی تنها راهِ نجات ...

تنها امیدم تو بودی و هستی و خواهی بود ای فریاد رس فریاد خواهان که اگر اجابتم کنی هر آنچه درد است به لطف بدل می شود و هر‌ آنچه حال بد به بهترین حال تبدیل می شود... 

یا مقلب قلوب والابصار

حول حالنا الی احسن الحال ...

 

*به وقت هجده رمضان هزار و سیصد و نود و نه هجری شمسی 

 

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ ارديبهشت ۹۹ ، ۱۳:۵۴
شمیم ِ عشق

بند نمی خورد دگر، این دو هزار و یک ترک ...

سه شنبه, ۲۶ آذر ۱۳۹۸، ۱۱:۳۷ ب.ظ

محبوب ِ من ... 

دیگر نه چشمی مانده که جای شکوه برایت ببارم ...

نه قلبی ، که همه چیز در پستویش پنهان شود!

دیگر منم و خودم! 

بی هییییچ حجابی 

و تویی و لطفت ... 

رو بر نگردان از من ... 

که گم شده در طوفانم ...

+

پ.ن: و من یتوکل علی الله فهو حسبهُ... 

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۶ آذر ۹۸ ، ۲۳:۳۷
شمیم ِ عشق

من؛ این نبودم...

چهارشنبه, ۱۴ فروردين ۱۳۹۸، ۱۱:۴۸ ب.ظ

حالِ دلم خوش نیست...

امشب مطمئن شدم.

مگر میشود آدم دلش قرص باشد و در نماز گریه اش بگیرد؟

مگر میشود دل گرم باشد اما پا سست شود ؟

دلم شور میزند... 

دلم می ترسد‌.. از زمین و زمان...

خدایا..

نجاتم بده از این برزخ...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ فروردين ۹۸ ، ۲۳:۴۸
شمیم ِ عشق

دلم....

جمعه, ۲۴ اسفند ۱۳۹۷، ۱۲:۱۵ ق.ظ

شب آرزوهاست و من باز تو را آرزو کردم...

بعد از آخرین باری که به زیارتتان آمدم 

باااارهااا مُردم...

چه روزها و شب های تلخ و بی پایانی رو گذروندم...

میترسم اما

باز دلم هوای حرمتان را میخواهد آقا جان...


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ اسفند ۹۷ ، ۰۰:۱۵
شمیم ِ عشق

باد موهایم را با خود بُرد ...

دوشنبه, ۵ آذر ۱۳۹۷، ۱۱:۱۱ ب.ظ
رو به روی آینه ایستاده بود و موهای بلندش را شانه میزد...
خورشید از گوشه ی پنجره ی اتاق دستش را لای موهایش می کشید و نوازشش می کرد ... 
دخترک معصومانه می خندید ... 
انگار که عشقِ مادرانه ی خورشید در قلبش نفوذ کرده بود...
دخترک در آینه به چشمانش لبخند زد ...
هوا ابری شد ... 
طوفان شد ... 
بادِ وحشی زوزه کشان خودش را به شیشه ی پنجره ی اتاق می کوبید ... 
دخترک ترسید ... 
از جلوی آینه کنار رفت ... 
هنوز دستش به دستان ِ پنجره نرسیده بود که پرده های سفید اتاق به رقص در آمدند ... 
دخترک ترسید ...
دیر شده بود اما ! 
باد میان ِ موهای خورشید نشانش نفوذ کرده بود ... 
گیسوان ِ آفتابی اش هم رقص ِ پرده ها شد و به پرواز در آمد ... 
و باد ... 
موهایش را با خود بُرد ...

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۵ آذر ۹۷ ، ۲۳:۱۱
شمیم ِ عشق

دلت آرام ...

يكشنبه, ۴ آذر ۱۳۹۷، ۱۱:۵۶ ب.ظ
دلت به رحم نمی آید زمین ؟ 
سرد است هوا ...
هنوز قلب ِ زخمی کودکان کرمانشاهی التیام نیافته است ...
هنوز خیلی هایشان ازترس مدام از خواب می پرند ... از خواب می پرند ... از خواب می پرند ...
دلت به رحم نمی آید ؟ 
باران می بارد...
شادی عید و باران را زهر نکن به کاممان ...
ما خیلی خسته تر از آنیم که تو فکر می کنی ...
دلت تا همیشه آرام زمین ..
+
امشب، شب ِمیلاد پیامبر رحمت ، باران بارید ...
درست همان لحظه ای که زیر باران تند ِ حرم حضرت عبدالعظیم ایستاده بودم و دعا می کردم ... جایی در وطنم .. زمین لرزید ... 
کرمانشاه ِ زخمی دوباره لرزید ... 
خدایا ... دوباره داغ به دلمان نگذار لطفاً ...
این روزها حال ِ هیچ کس خوب ِ خوب نیست ... 

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۴ آذر ۹۷ ، ۲۳:۵۶
شمیم ِ عشق