شمیــمــ ِ عشـــق !

روزهای یک زندگی ...

شمیــمــ ِ عشـــق !

روزهای یک زندگی ...

شمیــمــ ِ عشـــق !

نام ِ تو چیست ؟
شکوفه ؟ باران ؟ شوق ؟
هرچه هستی ،
نَسَب ِ تو به بهار می رسد ...


نویسندگان

سرگیجه

شنبه, ۱۹ تیر ۱۳۹۵، ۱۰:۱۰ ق.ظ
گیج ِ گیج شده اند این روزها مردمک چشم هایم ...  
انقدر که به تماشا نشسته اند این رژه های نا منظم سوژه ها را 
این یکی رد میشود ،  بعدی با هزار عشوه و ناز از راه می رسد ...
بعدی رد میشود ، قبلی برمیگردد و چشمک میزند ...
کاش لا اقل دستی داشتند برای قلم گرفتن ،و نوشتنِ آن چه که مات و مبهوتشان کرده ...
آنچه فکرشان را میپیچاند و میپیچاند و باز هم میپیچاند ....
دنیای جلوی مردمک چشمهایم پر جمعیت ترین دنیایی شده که میتوانم تصورش را بکنم ...
سوژه ها مدام یکی پس از دیگری از راه میرسند و روی هم تلنبار میشوند 
و هیچ دستی هم نیست یاری برساند ..
حتی شده به اندازه ی خطی نوشته ، شاید که یکی یکی محو شوند این سربازهای خوش نشین ...
بیچاره مردمک چشم هایم ... 
خدایا ، دستی برسان برای نوشتن ...
که حرفهایی هست که تنها گفتن حقشان را ادا نمیکند ؛
و نگفتنشان درد ی ست تحمل ناپذیر ... 
درست مثل سرگیجه ...

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۵/۰۴/۱۹
شمیم ِ عشق

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی